چشمه سار آنیاز
درود ای آبی دریای هستی درود ای آنکه بی من مست مستی درود ای زلال چشمه ساران درود ای شیرمردبختیاران

وقتی میتوانی با سکوت حرف بزنی ، بر پایه های لغزان واژه ها تکیه نکن

.

از زشت رویی پرسیدند :

آنروز که جمال پخش میکردند کجا بودی ؟

گفت : در صف کمال

.

اگر کسی به تو لبخند نمیزند ، علت را در لبان بسته خود جستجو کن

.

مشکلی که با پول حل شود ، مشکل نیست ، هزینه است

.

ساده ترین کار جهان این است که خود باشی

و دشوار ترین کار جهان این است که کسی باشی که دیگران میخواهند

.

در زندگی از تصور مصیبت های بیشماری رنج بردیم ، که هرگز اتفاق نیفتاد

.

همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفششان نیست

.

چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی

و دست دعا به درگاه خداوند برداری

.

با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی مکن

و با تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن

.

هر کس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نر قصید.

مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد
.

چه مردمان پستی هستند کسانی که به خاطر جلب توجه دیگران

خود را هم عقیده و هم فکر آنها نشان میدهند
.

شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم بردار
.

وقتی تنها شدی بدون که خدا همه رو بیرون کرده ، تا خودت باشی و خودش.

یادت باشه که :

در زندگی یه روزی به عقب نگاه میکنی . به آنچه گریه دار بود میخندی
.

آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است.

کشتن گنجشکها ، کرکس ها را ادب نمی کند .

از دشمن خود یک بار بترس و از دوست خود هزار بار

.

هر احمقی می تواند چیزها را بزرگتر، پیچیده تر و خشن تر کند

برای حرکت در جهت عکس، به کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز است.

فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد
.

عاشق سفر هستیم ولی از رسیدن متنفریم.

سعی نکنید موفق شوید، بلکه سعی کنید با ارزش شوید.

دنیا جای خطرناکی برای زندگی است، نه به خاطر مردمان شرور

بلکه به خاطر کسانی که شرارتها را می بینند و کاری در مورد آن انجام نمی دهند
.

یکی از قویترین عللی که منجر به ورود آدمی به عرصه

علم و هنر می شود فرار از زندگی روزمره است
.

مثال زدن، فقط یک راه دیگر آموزش دادن نیست؛ تنها راه آن است.

حقیقت آن چیزی است که از آزمون تجربه، سربلند بیرون آید.

زندگی مثل دوچرخه سواری است برای حفظ تعادل باید حرکت کنید

 

 

 

 

 

عضوشوید .نظردهید. عزیزشوید ..آنیـــــــاز)برای همــیشــه یــــــاد ونامــــش زنــــده خواهــــد ماند )


نوشته شدهدو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:خنده,یا,گریه؟, توسط mansoor

داستان زندگی مردی که نیک نامی و بزرگی را برای فرزندانش به جای گذاشت و همیشه و همه جا سربلند کرد و ما به این می بالیم روزگار بر آنیاز محمودی کوهی اینچنین گذشت :آنیاز پس از اینکه پدرش در گذشت فقط یک برادر به نام مسیح داشت که هردو نزد عموی بزرگشان آ سیا(افراسیاب) زندگی میکردند البته عمو های دیگر ایشان به نام آ میسا و  آ عمادی به برادر زاده های خود بسیار محبت کردند آنیاز در سن 17 _16 سالگی به جوانی بی باک و جسور چهره شد .والبته شکارچی بسیار توانایی بود که سالها پس از مرگش هنوزاز شرافت و نیک نامی او صحبت به میان است یکی از شکارهای معروف او کشتن 7 خرس در زرد کوه بختیاری است.یکی دیگر از داستانهای این دلاور نیک نام دستگیر کردن نوروز و زیر دستانش که در زمان خود از بزرگترین راهزنهای خطر ناک بود که این مرد بزرگ با شجاعت تمام و با یک تفنگ سر پر شکاری به جنگ نوروز که بستگانش را به اسارت گرفته بود رفت و فقط با شلیک یک تیر روی کلاه نوروز همه را تسلیم خود کرد وبا آزاد ساختن بستگانش و به بند کشیدن نوروز و زیر دستانش آبروی رفته رابه خاندان خود برگرداند این مرد شریف . نوروز را آزاد کرد که ثابت کند در قدرت هم می توان بخشیدو همین امر باعث شد نوروز از کردار و منش پهلوانی آ نیاز درس گرفته و به سوی وی دست برادری دراز کند و نیز هدایای بسیار ارزنده ای به آنیاز تقدیم کرداز کارهای این بزرگمرد هر چه بنویسیم باز قلم ناتوان است و اما حقیقتی است که باید زمانه به آن رای بدهد و مردمی که از آن دوران سینه به سینه و نسل به نسل بر جایی مانده گویای اینست که حدود 140 سال پیش قطعه زمینی که از آقا جان پدر آنیازو برادرش مسیح به ارث مانده بود بین دو برادر تقسیم شد  و برادر آنیاز که ظاهرا" کوچکتر بود سهم خود را بابت با شلق (شیر بها) به خانواده همسرش دادو از آنجا  رفت تنها ماند و چشمه ای را به نام خودو همچنین باغچه ای در زمین ارثیه اش بنا کرد و اکنون 106سال از مرگ آنیاز میگذرد و همچنان نامش جاوید مانده و خواهد ماند و ما فرزندانش تا پای جان از میراث خوددفاع خواهیم کرد :اگر سر به سر تن به کشتن دهیم از آن بهِ که کشور(میراث) به دشمن دهیم............... عضوشوید .نظردهید. عزیزشوید ..آنیـــــــاز)برای همــیشــه یــــــاد ونامــــش زنــــده خواهــــد ماند )


نوشته شدهپنج شنبه 1 فروردين 1391برچسب:دست ,در, دست,هم,دهیم,, توسط mansoor

 

به نام آفرینده ی چشمه ساران

بی شک هر انسان به پیشینه وگذشتگان خود می نازد و چه افتخاری بالا تر از آن که

پدران ونیاکان ما  بخشی ازافتخارات ما محسوب میشوند. مردانی بودند که نام نیک و

پرآوازه ای داشتند و همان نامها و صداقتها افتخار کنونی مارا رقم میزنند گرچه دست سرنوشت چنین خواست که ماپاسدارمیراث گرانبهای نیاکانمان باشیم ونگهدار نام نیکشان . به نظربنده نسل امروزی به دلیل شهر نشینی وماشینی شدن زندگی ازنسلهای گذشته فاصله گرفته وبیم آن میرود که چند نسل دیگر اصل ونصب خودرافراموش کنند .مرحوم پدرم زنده یادشکرالله طالبی برام عاشق طبیعت بود وهمیشه مرابا خود به دامان دشت وطبیعت میبرد من اول فقط فکرمیکردم که طبیعت برای تفریح است اماحالا که پدرتنهایم گذاشته. فهمیدم که طبیعت مارابه اصل خویش بازمیگرداند چشمه سار آنیازبخشی از طبیعت بکر خداست که مارابیاد گذشتگان هدایت میکند

امیدورام که شما هم بارفتن به دامان طبیعت آبادکردن و  یاد گذشتگان رازنده کنید و به فرزندانمان راه پدرانمان را یاد دهید پس این هنر است و شما عاشق طبیعت  هنرمند. درپایان تشکرویژه ای از آقای کوهی دارم که این وبلاگ قشنگ راآفرید. ودرود بر روح پاک سفرکردگان. شما را به خدامی سپارم

عضوشوید .نظردهید. عزیزشوید ..آنیـــــــاز)برای همــیشــه یــــــاد ونامــــش زنــــده خواهــــد ماند )


نوشته شده 18 فروردين 1391برچسب:یادداشتی,از,محمد,, توسط moohamadtal

هرودت  تاريخ نگار قرن چهارم قبل از ميلاد، بهترين کس است که افسانه تولد کوروش را از بـقـيـه افسانه هاي ديگر توصيف کرده است.  از نظر او آستياگ، پدربزرگ مادري او بود؛ که شبي در خواب مي بـيـند که دخترش ماندانا، بمقـدار خيلي زيادي آب توليد مي کند که تمام شهر و امپراطوري آن را فرا مي گيرد.   موقعـي که مرد مقدس ( مغ روحاني زرتشتي ) از خواب او مطلع مي شود، به او از پـيامد آن اخطار مي کند بـنابراين، آستياگ، پدر ماندانا، دخترش را به يک پارسي به نام کمبودجيه که يک اصيل زاده پارسي بود داد و گفت که او از يک ماد خيلي کمتر است و نمي تواند خطري داشته باشد.  کمتر از يک سال از ازدواج ماندانا با کمبودجيـه نگذشته بود که آستياگ، دوباره خوابي مي بـيـند، که يک درخت مو از شکم دخترش ماندانا مي رويد که تمام آسيا را فرا گرفته است.  مغان(روحانیان زرتشتی) سريعـاً يک فال بد را پـيش بـيـني ميکنـند و به او مي گويـند که از ماندانا پسري زاده خواهد شد که تخت تو را بزور خواهد گرفت.  پادشاه  دنـبال دخترش فرستاده و او را تا موقعـي که پسرش را بدنـيا نياورده است تحت نظر شديد امنـيتي مي گيرد.  بعـد از بدنيا آمدن بچه، چند نفر از اطرافيان شاه به يک نجيـب زاده ماد به نام " هارپاگوس " گفـتـند که شاه گفته بايد اين بچه تازه بدنيا  آمده را برده و از بـيـن ببري و نگران چـيزي نباش. اما هارپاگوس تصميم گرفت که خودش بچه را از بـين نبرد بجاي آن، او يک چوپان سلطـنـتي را صدا کرده و به او گفت که فرمان پادشاه است و بايد اين بچه را از بـيـن ببرد و نگذارد که زنده بماند و اگر اين کار را نکند به کيفر و مجازات خواهد رسيد.  اما همسر چوپان که باردار بود در نبود او يک پسر زائيد که مرده بود و وقـتي که چوپان به خانه آمد و زنش بچه را ديد او را راضي کرد که بچه را خودشان نگه داشته و بزرگ کنند. بجاي آن جنازه مرده بچه خودشان را به هارپاگوس نشان دهند و بگويـند که او همان بچه است کوروش بزودي يک پسر جوان برجسته و کارآمد شد و هميشه دوستانش را از قدرت رهبري که داشت تحت  الشعـاع قرار مي داد.  يک روز موقع بازي با ديگر بچه ها، او را به عـنوان پادشاه انـتخاب کردند.  او بـيدرنگ و سريع اين نـقش را قـبول کرد، و پسر يک از بزرگان ماد را که نميخواست از او دستور بگيرد مجازات کرد.  پدر بچه مجازات شده به آستـياگ شکايت کرد و همه چـيـز را برعکس و وارانه جلوه داد که بتواند کوروش را تـنـبـيه بکند.  موقعـي که آستـياگ از او پرسيد که چرا اين گونه وحشـيانه رفتار کرده است، کوروش به دفاع از خود پرداخته و گفت که او نـقـش يک پادشاه را بازي مي کرد و بايد کسي را که دستور او را عـمل نکرده است، تـنـبـيه کند.  آستياگ سريعـا متوجه شد که اين سخنان يک بچه چوپان نـيـست و متوجه شد که او نوه خود و فرزند ماندانا دخترش است.  بعـدا آن داستان بوسيله چوپان، اگر چه به بـيـميلي و اکراه اما تاًيـيـد شد.  به همين خاطر آسـتـياگ، هارپاگوس را بخاطر آنکه فرمانـش را انجام نداده بود تـنـبـيه کرد و بدن پسرش را غـذاي سلطـنـتي درست کرد. بنا بر نظر مجوسيان پادشاه به کوروش اجازه داد که به پارس پـيـش والدين واقـعي خود برگردد .  هرودت در وصف او مي گويد: «کورش پادشاهي بود ساده، جفاکش، بسيار بلند همت، دلير و در فن جنگ ماهر که کشور کوچک پارس را قلمروي بزرگي داد. مهربان بود و با مردم رفتاري مشفقانه و پدرانه مي نمود. بخشنده، خوش مزاج و مودب بود و از حال مردم آگاه بود.» وي مي افزايد که تاکنون هيچ پارسي، خود را شايسته‌ي قياس با کورش نيافته است. گزنفون نيز او را چنين مي شناساند: کورش، زيبا، خوش اندام، جوينده‌ي دانش، بلند همت، با محبت و مهربان بود. شدايد و رنجها را متحمل مي شد و حاضر بود با مشکلات مقابله کند… کورش دوست عالم انسانيت و طالب حکمت، با اراده  و راست و درست بود.

عضوشوید .نظردهید. عزیزشوید ..آنیـــــــاز)برای همــیشــه یــــــاد ونامــــش زنــــده خواهــــد ماند )


نوشته شدهسه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:از ,کودکی ,تا, خرد,جوانی,, توسط mansoor

کوروش با پيروزي بر پادشاهي هاي ليدي و بابل، بنياد‌يک جامعه‌ي جهاني برپايه‌ي آرامش را نهاد. کوروش آنچنان که در منشور خود مي فرمايد، براي همگان پيراموني همراه با صلح و آرامش پديد آورد؛ آنچنانکه گزنفون مي نويسد که کوروش در برابر کشاورزان آشوري مي گويد: « براي شما هيچ چيز تغيير نکرده، تنها ديگر با خود و با هيچکس ديگر جنگ نخواهيد کرد.» کوروش با پديد آوردن سازمان کشورداري نوين، براي پديد آوردن جامعه‌ي جهاني کوشيد و دراين کار پيروز نيز بود. کوروش نه تنها جهانگيري بزرگ که جهاندار و رهبري خردمند و واقع بين بود و براي مردم خود، پدري مهربان و گرانمايه به شمار مي‌رفت. گزنفون از زبان کوروش مي نويسد که بيشتر مردم تصور مي کنند که تفاوت اصلي ميان زمامداران و فرمانبرداران اين است که زمامداران بايد بهتر بخورند و صندوق هايشان پر از زر باشد و بيش از ديگران بخوابند و روي هم رفته کمتر از مرئوسين زحمت بکشند و رنج ببرند و حال آنکه از ديد من تفاوت اصلي در اصابت نظر و پيش بيني امور و عشق به کار کردن است. باري، در جهان، جهانگيران بسياري بودند ولي هيچ‌يک نتوانستند که کشورهايي که گرفته بودند نگاه دارند. گزنفون در فصل نخست از کتاب هشتم کوروشنامه مي نويسد: «کوروش بر اين باور بود که تا هنگامي که خود نمونه اي از پايداري و نيکي نباشد، متابعان در وظايف خود، آن مراقبت و کوشش را که لازمه‌ي حسن اداره‌ي امور است به کار نخواهند برد.‌يگانه راه تشويق زيردستان به نيکي آن است که روش سلوک آنکس که در راس ديگران است نمونه اي از نيکي و زيبايي باشد.‌يک شهريار نيک سيرت و دادگر، قانون متحرک و سرمشق کاملي است که خوب و بد همه چيز را مي بنيد و نيک را پاداش و بد را کيفر مي دهد.» او سطوت و رعب خويش را در تمام روي زمين انتشار داد، به گونه اي که همه را مات و مبهوت ساخت. حتي‌يک نفر جرات نداشت که از حکم او سرپيچي کند، و نيز توانست دلهاي مردمان را به گونه اي با خود کند که همه مي خواستند مگر اراده‌ي او، کسي بر آنها فرمان نراند.کورش، بزرگترين شاهنشاه ايران و‌يکي از فرزندان نيک بشريت بود. وي در پيروزي هايش با مردم شکست خورده با بزرگواري رفتار مي کرد.‌يک ويژگي فرمانروايي کورش، اشتياق به فراگرفتن خويها و سنت هاي مردمان شاهنشاهي و سپاسداري دين و آيين هاي ايشان و گرايش به آفريدن‌يک شاهنشاهي آميخته و بي تعصب بود. کورش که آزادانديش بود، مردم کشورهاي گوناگونش را در پرستش خداي خود آزاد گذارد و از اينرو دل هاي مردم را بدست آورد. جهان تا آن هنگام چنان فرمانرواي مهرباني به خود نديده بود. در هر سرزمين، آداب و رسوم مردم ارجمند داشته، ساختارهاي اجتماعي وسياسي کشورها را دست نخورده باقي گذاشت. کورش نفوذي بزرگ در ايرانيان به جاي گذاشته بود، تنها نه از آنرو که شاهنشاهي پهناوري را بنياد نهاده بود. بسياري شهرها  و رودها را به نام او نامگذاري کردند که شايد برخي از آنها را خود مردم بي دخالت دولت و رسميت دادن به آن انجام دادند. خود پارسيان وي را پدر مي ناميدند، حتي نويسندگان‌يوناني نام وي را به بزرگي‌ياد کرده اند و سرورش مي نامند؛  افلاطون وي را جهانگيري بزرگ و فرمانروايي خردمند نوشته است و گزنفون وي را فرمانروايي آرماني نموده است. هنگامي که رفتار کوروش را رودروي رفتار فرمانروايان  ستمگر سامي نژاد مي نهيم، از آزادانديشي و بزرگواري ايرانيان دلشاد مي گرديم و ايرانيان را به درستي آموزگارانسان ها برمي شمريم.

عضوشوید .نظردهید. عزیزشوید ..آنیـــــــاز)برای همــیشــه یــــــاد ونامــــش زنــــده خواهــــد ماند )


نوشته شدهسه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:کوروش=برابری,آزادی,, توسط mansoor

      مسجد سلیمان را شاید بتوان اولین شهر پارسی در خوزستان و جنوب غرب ایران نامید. این منطقه در 125 كیلومتری شمال شهر اهواز قرار دارد و نام آن برگرفته از تختگاه تاریخی سر مسجد و آتشكده است.
در این منطقه؛ آثار كهن مربوط به زندگی غار نشینی و دوران ماقبل تاریخ كشف شده است و طبق تحقیقات انجام شده؛ آثار به جا مانده از این ناحیه حداقل به هزاره پانزدهم پیش از میلاد برمی‌گردد. گفته می‌شود كه در همین مكان هوشنگ پیشدادی در اثر برخورد دو سنگ چخماق شعله آتش را برای اولین بار كشف كرده است.
در دوره عیلامیان؛ این منطقه "آساک" نامیده می شده و احتمالا جزیی از ایالات سیماش بوده است. بعدها به واسطه ضعف عیلامیان مسكن پارسیان شده و در دوره هخامنشیان با نام پارسومانش یا پارسوماش شناخته شده است. مسجد سلیمان در زمان كیانیان، عیلامی‌ها، مادها، پارس ها، سلوكیان، اشكانیان‌ و ساسانیان اهمیت فراوانی داشته است و آثار برجا مانده از آن دوران ها شاهد این ادعاست. مسجد سلیمان همچنین زادگاه چیش پیش پارسی؛ پدربزرگ کوروش بزرگ بوده است. در قرون وسطی این شهر به نام "تُلْغُر" نامیده می‌شده، سپس به "جهانگیری" و "میدان نفتون" معروف گردید. بعد از اینكه آثار آتشكده سرمسجد برای همگان مشخص شد، بنا به تصویب مجلس شورای ملی در سال 1305 خورشیدی به "مسجد سلیمان" تغییر نام یافت

عضوشوید .نظردهید. عزیزشوید ..آنیـــــــاز)برای همــیشــه یــــــاد ونامــــش زنــــده خواهــــد ماند )


نوشته شدهسه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:پارسوماش,تا,مسجدسلیمان,, توسط mansoor
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.